Tuesday, January 23, 2007

معرفي

يك بازآفريني و يا شايد مروري دوباره بر روزهايي كه تلخ يا شيرين گذشت
بازگشت به نقطه ي شروع و امروز اتصال!نقطه اي كه اگر نبود بهانه اي براي امروز ،من و تو شدن وجود نداشت...! يك واژه به كوتاهي پنج حرف و يك سال شمسي به اندازه ي سال ها تجربه و يا شايد حسرت و آرزو
به عقب برگرد،نميدانم چه قدرولي به سمت جايي كه براي رسيدن به انچه كه امروز هستي،از آن عبور كرده اي.آن نقطه براي تو پل بود و يا مقصد نهايي؟ ببين كه امروز كنكور به چه شكلي در ذهن تو تصوير ميشود؟!تو هم از آن يك غول بي شاخ ودم مي سازي و يا مي تواني نيمه ي پر ليوان را هم ببيني؟
اگر منتظر يك فرصت براي يادآوري گذشته ات هستي،ما هم منتظريم كه بشنويم.لينك جديد كميته براي خاطرات و نظرات شما راجع به كنكور ايجاد شده است
لطفا مطالب خود را به ايميل كميته فرهنگي ارسال كنيد
شوراي مركزي

1 comment:

narges n said...

همه چیز از یک دغدغه ی بزرگ شروع شد از همان نقطه ای که آغاز یک من دیگر قرار دادیم ، همان جا که یک بار دیگر شروع شدیم ، و گرچه با خود می پیمودیم تنها نبودیم، همه منتظر پایان بودیم پایانی که شاید دوری و نزدیکی اش برای همه یکسان نبود ، اما همه حتی آنها که چشم بسته بودند و گهگاه سری بر می آوردند تا ببینند چقدر راه مانده، ته دلشان امیدی برای رسیدن بود، و تمام این من ها در این پیمودن ، با هم بودند ؛ نه دست در دست هم اما با نگاهی نگران و پایانی که برای تک تکشان ارزشمندترین بود و در این رسیدن همه ی من ها را یک جا دیدند ، در یک اضطراب بزرگ ، در همان دغدغه ای که آغازشان بود و همان جا بار دیگر شروع شدند ، ولی نه به نام "من" ، آنجا "ما"یی شروع شد که نقطه ی اتصالش پایان من بود، به بهانه ای که شاید چندان هم خوشایند و دلپذیر نبود اما کنار هم قرار گرفتن برای آنکه گونه ای دیگر باشیم ، برای آنکه می توانیم به راهی که پیموده ایم متفاوت بنگریم ، تمام آن ناخوشایندی را زیبا می کند.
این ما همان است که از آغاز خود به آغاز دیگری رسید.